بی شک، تمرین اساسی ترین عنصرسازنده هنرمندان است و بزرگترین نقش را خصوصآ برای به اوج رساندن نوازندگان ایفا می کند. مطالبی که در این مقاله آمده حاوی نکاتی است، به صورت پرسش و پاسخ، درباره تمرین های نوازندگی و مسائل مرتبط با آن، که قدم به قدم در این گفتار تشریح می شوند و امید است مفید واقع شوند.
۱- با چه سازی تمرین کنیم؟ این یک پرسش عمومی است که توسط اکثر هنرجویان مطرح می گردد، به هر حال پاسخ به این سوال بستگی مستقیم به دو عامل سازشناسی و وضعیت مادی هنرجویان دارد. هر چقدر شناخت نوازنده از مشخصات سازتخصصی خود کامل تر باشد، درهنگام انتخاب سازمی تواند سازی خوش صدا تر و همینطور با کیفیت ساخت بالاتر انتخاب کند که مسائل فنی ساخت یک ساز خوب بیشتر درآن رعایت شده باشد.
خوشبختانه غیر از موارد عملی نظیر دیدن و نواختن با ساز سایر هنرجویان در کلاس موسیقی و پرسش از استاد، درباره صدا وکیفیت ساخت هر یک از سازهای موجود در کلاس، امروزه با بهره گیری ازاینترنت به سادگی می توان بسیاری از اطلاعات را در این مورد کسب نمود. به هر حال عامل ساز شناسی نیاز به نواختن با سازهای مختلف، بالا رفتن سطح تکنیک در هنرجو برای امتحان بهتر ساز و گذشت زمان دارد.........................
۱- در کتب آموزشی ویولن، تاکید بیشتر بر روی تکنیک های نوازندگی این ساز می باشد و تاکیدی بر روی آموزش ادیت وجود ندارد و حال آنکه این مقوله، خود یک مبحث جداگانه می باشد. گستردگی و پراکندگی بسیار زیاد مسائل دانش ادیت که هیچگونه جمع بندی مفید و کاملی برای آن وجود ندارد و همچنین کمبود یا عدم وجود منابعی که بصورت مدون این دانش را بررسی وآموزش دهد، همواره باعث می گردد تا هاله ای از ابهام و بی دانشی در این زمینه وجود داشته باشد.
۲- با توجه به عوامل جهانی بودن و قدمت استفاده از ویولن به لحاظ تاریخی در دنیا، دروس و کتب مربوط به آموزش تکنیک ویولن دارای کثرت زیادی می باشد...................
بطور کلی ویولن در هنگام نواخته شدن با سه نقطه چانه، شانه و دست چپ در تماس است و هر یک از این نقاط بخشی از بار دست گرفتن ساز را به دوش می کشند. هرچند، نوازنده باید بتواند که ویولن را بدون کمک گرفتن از دست چپ و فقط با کمک گردن و شانه نگاه دارد.
۱/۱/۱- شانه و گردن: نوازنده نباید برای نگهداری ساز بر روی شانه چپ، آنرا بالا کشد و شانه باید در هنگام گرفتن ساز به همان وضعیت افتاده خود در حالت طبیعی بدن باقی ماند. طبیعی است اگر گردن نوازنده بلند باشد، او ناخودآگاه برای با تسلط گرفتن ساز، نیازمند بالا کشیدن شانه و یا خم کردن اضافی گردن خود به سمت پایین است که البته اتخاذ هر یک از دو مورد فوق توسط نوازنده اشتباه است.
زیرا برای حفظ اولی او باید یک توان اضافی را به شکل بیهوده ای صرف بالا نگه داشتن شانه گرداند که هم باعث خستگی او شده و هم دائما درصدی از فکر او بایستی به حفظ این حالت معطوف باشد. مورد دوم نیز، از آنجا که غضروف ها و مهره های گردن را به حالت کشش بیش از اندازه می اندازد و بر آنها فشار وارد می کند، مطلوب نیست.
به دو شکل می توان از این معضل رهایی یافت: نخست آنکه به وسیله تکه پارچه ای که بر روی خود برگردانده شده و یا به اصطلاح ” تا ” شده و در زیر ویولن قرار گرفته است، این ارتفاع تامین گردد و دیگر آنکه از بالشتک های مخصوص کارخانه ای استفاده گردد. انتخاب یک بالشتک مناسب بسیار مهم بوده و می تواند تاثیر بسزایی بر راحت تر نواختن داشته باشد.
شب به گلستان تنها منتظرت بودم باده ي ناكامي در هجر تو پيمودم منتظرت بودم، منتظرت بودم آن شب جان فرسا من بي تو نياسودم وه كه شدم پير از غم، آن شب و فرسودم منتظرت بودم، منتظرت..........................
امشب می خوام مست بشم عاشق یک دست بشم بدون تو نیست بودم امشب می خوام هست بشم یه جون نا قابلی هست بذار فدای تو بشه بیفته زیر قدمات که خاک پای تو بشه کهنه شراب کهنه شراب امشب بال و پرم بده حرف نگفته خیلیه جرات بیشترم بده
زن زیبا بود در این زمونه بلا خونه ای بی بلا هرگز نمونه ای خدا زن گل ماتمه خار و گل با همه زن نامهربون دشمن جونه دل سرای غمه غم عالم کمه خونه ی دل زنی بی زن نمونه بی دل و دلبرم بی سر و همسرم شاخه ی بی برم بی همزبونم هر که دارد گلی خونه آب و گلی منه بیدل چرا تنها بمونم بیدل و بی نشان آخر ای آسمان شادی روز و روزگار من کو مرغ پر بسته ام خسته ام خسته ام بی قرارم بگو قرار من کو
غصه نخور عزیزم که زندگی قشنگه پیر نمیشه تو دنیا کسی که شوخ و شنگه دو رنگ نباش با هیچکس که دنیا رنگوارنگه دو رنگ نباش با هیچکس که دنیا رنگوارنگه سنگ میخوره تو دنیا به اون دلی که سنگه غصه نخور عزیزم که زندگی قشنگه قشنگه قشنگه قشنگه....................
مستیم درد منو دیگه دوا نمیکنه غم با من زاده شده منو رها نمیکنه شب که از راه میرسه غربتم باهاش میاد توی کوچه های شهر باز صدای پاش میاد من غمای کهنه مو ور میدارم که توی میخونها جا بذارم میبینم یکی میاد از میخونه زیر لب مستونه آواز میخونه....................................
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید كه هیچ زندگی نكرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود.
پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد ، داد زد و بد و بیراه گفت ، خدا سكوت كرد؛ جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد؛ آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سكوت كرد.
به پر و پای فرشته و انسان پیچید، خدا سكوت كرد؛ كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد؛ دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت:
"عزیزم، اما یك روز دیگر هم رفت، تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنال از دست دادی، تنها یك روز دیگر باقی است، بیا و لااقل این یك روز را زندگی كن."
لا به لای هق هقش گفت:" اما با یك روز ... با یك روز چه كار می توان كرد؟..."
خدا گفت:
"آن كس كه لذت یك روز زیستن را تجربه كند، گویی هزار سال زیسته است و آنكه امروزش را در نمی یابد هزار سال هم به كارش نمی آید"
آنگاه سهم یك روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت:
"حالا برو و یك روز زندگی كن."
او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می درخشید، اما می ترسید حركت كند، می ترسید راه برود، می ترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد، قدری ایستاد، بعد با خودش گفت: "وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد؟ بگذار این مشت زندگی را مصرف كنم."
آن وقت شروع به دویدن كرد، زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید و زندگی را بویید، چنان به وجد آمد كه دید می تواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند، می تواند پا روی خورشید بگذارد، می تواند....
او در آن یك روز، آسمانخراشی بنا نكرد، زمینی را مالك نشد مقامی را به دست نیاورد، اما ...
اما در همان یك روز، دست بر پوست درختی كشید، روی چمن خوابید، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی كه او را نمی شناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان یك روز آشتی كرد و خندید و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد، عبور كرد و تمام شد ...
«او در همان یك روز زندگی كرد...»
فردای آن روز، فرشته ها در تقویم خدا نوشتند:
"امروز او درگذشت، كسی كه هزار سال زیست !"
زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می اندیشیم، اما آنچه كه بیشتر اهمیت دارد، عرض یا چگونگی آن است .
امروز را از دست ندهید، آیا ضمانتی برای طلوع خورشید فردا وجود دارد!
دوست عزيزم سلام....
ممنون كه از وبلاگ من ديدن ميكنيد.
امیدوارم مطالبی که در اختیار شما میگذارم بتواند کمک هر چند ناچیز برای
پیشرفت شما در امر نوازندگی باشد........